به گزارش خبرنگار مهر، حجتالاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند قائم مقام و عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم است. او از اعضای گروه علم اصول احکام حکومتی در دفتر این فرهنگستان و از نظر پژوهشی علاوه بر مسائل بنیادی، در موضوعات راهبردی نظام اسلامی تمرکز دارد. حجت الاسلام پیروزمند در دفتر فرهنگستان علوم اسلامی در موضوعات زیر مشغول به فعالیت بوده است: روشهای سنتی و انحرافی اجتهاد، موضوعشناسی، فلسفه علم و معرفت شناسی، مبانی اقتصاد سوسیالیستی و سرمایهداری، روش سیستمی، الگوی سیستمسازی، مبانی جامعهشناسی، مبانی نظام سیاسی، ولایت فقیه، روش مدلسازی، روش تحقیق، مبادی و مبانی اصول فقه احکام حکومتی و… .
او همچنین با برخی مراکز کلیدی نظام فعالیت و همکاری داشته است، از جمله به عنوان کارشناس مسائل علمی، فرهنگی و اجتماعی در دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام از سال ۷۶ تا ۸۲ فعالیت داشت و در طول این مدت علاوه بر مشاوره، طرحهای تحقیقاتی را برای مجمع تشخیص مصلحت نظام به انجام رساند. او همچنین از کارشناس مسائل فرهنگی دبیرخانه شورای انقلاب فرهنگی بوده و طرحهای تحقیقاتی زیادی را هم در همکاری با این شورا تدوین کرده است. علاوه بر ارتباطات علمی و پژوهشی با مراکز مختلف، او به تألیف کتاب، مقاله و تنظیم طرحهای تحقیقاتی با دو گرایش مبنایی و راهبردی مشغول است. در موضوعات بنیادی، مباحثی همچون فلسفه علم، روش علم، روش سیستمی، فلسفه دین ، مبانی علم اصول و … و در موضوعات راهبردی به موضوعاتی همچون، شبکههای اطلاعرسانی، رابطه دین و دولت و فرهنگ، طبقهبندی موضوعات فرهنگی، مبانی و الگوی مهندسی فرهنگی، الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی، جنبش نرمافزاری و تحول علمی کشور، الگو و چشم انداز تحول حوزه علمیه و … را مورد توجه قرار داده است.
«مبانی و راهکارهای اسلامیشدن دانشگاه»، «مبانی و الگوی مهندسی فرهنگی»، «مدل تنظیم سیاستهای کلان فرهنگی»، «ارزیابی عملکرد فرهنگی حوزههای علمیه در تاریخ معاصر»، «مفهومشناسی اسلامی در فرهنگ نبوی(ص)» و... برخی از کتابهای تالیفی حجت الاسلام پیروزمند است. در مصاحبه پیشرو با او، تلاش شده تقابل فضاهای محافظهکار و انقلابی موجود در کشور بویژه در دهههای اخیر مورد بررسی قرار گیرد.
برای تحلیل پدیده محافظهکاری و تقابلش با انقلابیگری نیازمند نوعی تدقیق در معنا و مصادیق آنها هستیم. از نظر شما معنا و معیارهای محافظهکاری و انقلابیگری چیست؟
بله، قطعا باید معنا و معیار محافظهکاری و انقلابیگری را بدانیم و با توجه به این معیارها بتوانیم اتفاقی را که در صحنه جامعه رخ داده ارزیابی کنیم. در این راستا باید به طور دقیق مشخص شود که محافظهکاری را چه معنا میکنید و با چه نوع محافظهکاریای باید موافق و با چه نوع محافظهکاریای باید مخالف بود. همچنین در نقطه مقابلش باید بدانیم با چه مفهومی از انقلابیگری مواجه، و با چه معناهایی از آن موافق و مخالف هستیم.
مفهوم محافظهکاری را به دو گونه کاملاً متفاوت میشود معنا کرد. یک معنای محافظهکاری «احتیاط عقلایی و انقلابی توأم با واقعگرایی» است. اگر محافظهکاری را اینگونه معنا کنیم، طبیعتاً حرف، تفکر و رویه مردودی نیست، البته با توضیحاتی که در ادامه بیان خواهم کرد. در این معنا، من احتیاط را مقید به «عقلایی» و «انقلابی» کردم و این در مقابل احتیاطی قرار میگیرد که از سر ترس و وادادگی و منفعتطلبی است. این نوع احتیاط از روی ترس و وادادگی نه طبیعی است و نه ممدوح، و نمیتواند یک محافظهکاری قابل پذیرش برای انقلاب اسلامی باشد. ولی آن نوع محافظهکاری مبنی بر احتیاط عقلایی و انقلابی و واقعگرایی، یک محافظهکاری قابل پذیرش است. وقتی در اینجا از واقعگرایی سخن میگوییم یعنی نوعی از واقعگرایی که مبتنی بر شناخت درست از ظرفیتها و توانمندیهای انقلاب اسلامی و همچنین توجه به نصرت الهی است که به طور خاص همواره در حرکت انقلاب ما مشاهده شده است. اگر محافظهکاری ملزم به این نوع از واقعگرایی باشد، باید از آن استقبال کرد.
نکته دیگری که در این زمینه باید به آن توجه کرد این است که در عین اینکه شجاعت در فرهنگ اسلامی پذیرفته شده، ولی تحول به هر شکلی پذیرفته نشده است؛ به این معنا که انسان نباید چشم خود را ببندد و خودش را از هر بلندیای پرت کند و بگوید من شجاع هستم! طبیعتاً این مسئله ملاک پذیرفتهای برای شجاعت نیست. در این زمینه واقعگراییای که حرکت ما را منطقی و با آیندهنگری توأم بکند، میتواند مورد استقبال و توجه باشد.
این تمایز در معانی دوگانه را، میتوان برای انقلابیگری هم لحاظ کرد؟
بله، در نقطه مقابل این معنا از محافظهکاری، انقلابیگری قرار میگیرد که اگر ما آن را به معنای پرخاشگری، برخورد احساسی، حرکت غیرعقلایی یا ندیدن واقعیات معنا کنیم، قطعا پذیرفته شده نیست. این معنا از انقلابیگری اساساً نه تعریف انقلابیگری است و نه اگر کسی این تعریف را از انقلابیگری کند قابلقبول و مورد تأیید است. طبیعتاً انقلاب اسلامی ما با این نوع از انقلابیگری پیش نرفته و از این به بعد هم پیش نخواهد رفت. اما انقلابیگریای که به معنای ولایتپذیری، بصیرت، عقلانیت، شجاعت، سعهصدر، همت بلند و اهتمام و حرکت جمعی باشد برای انقلابیگری قابل قبول و پذیرش است و با واقعیت هم منطبق است و میتوان از این نوع انقلابیگری استقبال کرد.
به نظر میرسد که شرایط انقلابیگری حتی در معنای قابل پذیرشی که فرمودید در دهههای اخیر در کشور ما تضعیف شده است. این اتفاق به انضمام رشد نوعی از محافظهکاری که شاید بتوان آن را نوعی محافظهکاری منفعتطلبانه نامگذاری کرد رخ داده است و به طور مشخص بعد از پایان جنگ تحمیلی و ظهور نوعی از سیاستهای ایدئولوژیک دستراستی در کشور ما ظهور و بروز پیدا کرد. تا چه حد با این تحلیل موافقید و اگر توافق دارید به نظر شما عواملش چه بوده است؟
اولاً این نکته را عرض را کردم که باید به انقلابیگری و شیوههای تغییر و تحول در شرایط و محیطها توجه کنیم؛ چراکه ما با وضعیتهای متفاوتی روبرو هستیم و در هر شرایط معیارهای حاکمی وجود دارد؛ یعنی بروز انقلابیگری در زمان انقلاب و مقابله با شاه بهگونهای بوده است، که متفاوت از انقلابیگری در زمان بعد از انقلاب و در دوران دفاع مقدس بوده است. همچنین هر دوی اینها بهگونهای متفاوت است با نوع انقلابیگریای که امروز باید داشته باشیم، یعنی دورانی که دوره جنگ نرم است.
ممکن است کسانی که در زمان دفاع مقدس، انقلابی بودند به دلیل اینکه دشمن را مقابل خود میدیدند و میشناختند، وظیفه خود میدانستند که با ایثار، شجاعت و شهامت مقابل دشمن بایستند و معنای انقلابی بودن هم در آن زمان همین بوده است. اما در مقطع بعد ماهیت مقابله نظام سلطه با جمهوری اسلامی ایران به طرف جنگ نرم رفته است. ولی به دلیل اینکه توطئه دشمن در براندازی جمهوری اسلامی، آنهم یک توطئه فراگیر و همهجانبه را درست احساس و فهم نمیشود و اسمش را «توهم توطئه» میگذارند، به شیوه غلطی استنباط میکنند که باعث میشود که نوع تعاملشان با نظام سلطه، تعامل متفاوتی بشود. به این معنا که تعاملشان دیگر نسبتی با روح انقلابیگری و انقلاب اسلامی پیدا نمیکند و مثلا با خوشبینی و اعتماد و اتکای بیشتر به بیرون مرزها و منابع فراملی سعی میکنند به توسعه کشور اهتمام بورزند و این به نظرم در بخشی از دولتمردان ما، حالا با درجات مختلفی از شدت و ضعف وجود دارد.
موضعگیری انقلابی یعنی نگاه به آرمانهای انقلاب و شناخت پیدا کردن نسبت به راههای تحقق آنها، یعنی شناخت واقعیتهای صحنه، یعنی نترسیدن از نهیب دشمن، یعنی تکیهبر ظرفیتهای جوشنده جامعه دینی و اگر اینگونه باشد به نظرم حرکت انقلابی اتفاق افتاده است؛ حرکتی که هم واجد یک موضعگیری انقلابی است و هم آن احتیاط ممدوح را در بطن خود دارد
عامل این مسئله هم همان عدم بصیرت نسبت به ابزارهای دشمن در جنگ نرم، عدم بصیرت کافی نسبت به ماهیت تمدن غرب و مبانیای است که آن را پشتیبانی میکند و همچنین عدم بصیرت نسبت به ارزشهای اصولیاست که نظام لیبرال دموکراسی از آنها پیروی میکند و به دنبال جهانی کردن آن است. این مسئله باعث شده که بهنوعی رویه بسیاری از مسئولان و نهادها تبدیل به رویه و سیاستهایی شود که با روح انقلاب اسلامی نسبتی ندارد و دفاع از استمرار ارزشهای انقلاب از آن استنباط نشود. این رویهها که بر همان خوشبینی نسبت به نظام سلطه مبتنی هستند، از واقعگرایی لازم نسبت به ماهیت رفتارهای سلطهگرانه غرب برخوردار نیستند و این فقدان باعث میشود احساس کنند که ما، برخی از حرکتها و شعارهایی که در گذشته داشتهایم، باعث تشنج و دشمنسازی شده است و امروز باید با احتیاط بیشتری موضعگیری کنیم و مثلاً شعار بر علیه آمریکا و اسرائیل و اذناب آنها را کمتر بدهیم و بیشتر به دنبال این باشیم که اعتمادشان را جلب کنیم و آنها متوجه و مطمئن شوند که ما هم مثل بقیه اقمار آنها حاضر به انجام یک «رفتار عقلایی!»، از نوع رفتار عقلایی که آنها میپسندند، هستیم.
این «رفتار عقلایی» تحمیلی آنها هم فقط در عرصه سیاسی وجود ندارد که مثلا شما دیگر مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل نگویید و با اسرائیل و ایادی آن تعامل داشته باشید و... ، بلکه در عرصههای دیگر هم باید اینگونه باشید، مثلا در عرصه اقتصادی هم باید رفتار عقلایی داشته باشید و این یعنی به شبکه جهانی اقتصاد و نظام سرمایهداری بپیوندید. باید در عرصه فضای مجازی رفتار عقلایی داشته باشید، یعنی جان و روح آحاد جامعهتان را بر همه انواع پیامهای خوب و بد، از راههای مسموم و نامسموم در فضای مجازی باز بگذارید و فیلترینگ را رها کنید. مثلا در عرصه فرهنگی و سبک زندگی باید تکثرگرایی و نوعی از بیانضباطی، انفعال و وادادگی در فرهنگ را بپذیرید و میدان فرهنگ را به روی محصولات و صنایع فرهنگی دنیای غرب باز کنید و نگران نباشید، چون مردم خودشان انتخاب میکنند و به عبارتی راه صحیح را تشخیص میدهند و شما مسئولیتی برای ایجاد فضاهای سالم در محیط فرهنگی ندارید.
بنابراین لیبرال دموکراسی یک مکتب، مرام و رویهای است که در عرصههای مختلف رهنمود خودش را دارد و جالب و مهم این است که در صادر کردن خودش به توضیحاتی متمسک میشود که این حرف را معقول و منطقی جلوه دهد؛ از جمله اینکه شما به مردم اعتماد داشته باشید و بگذارید مردم خودشان مسیر درست را چه در میدان اقتصاد، چه سیاست، چه فرهنگ و... انتخاب کنند و صحیح هم انتخاب خواهند کرد. پس به این ترتیب نمیتوانید و نباید به دنبال این باشید که الگوهای مشخصی را از جانب حاکمیت به مردم القاء کنید و الی آخر!
بدین ترتیب با چنین توجیهات و عباراتی تلاش میکند اینگونه القا کند که گویی جمهوری اسلامی در گذشته به دنبال تحمیل یک قرائت خاص به عامه مردم بوده و حالا نظام لیبرال دموکراسی آمده تا ناجی مردم شود و میخواهد به ما یاد بدهد که شما چگونه نیرو و انرژی مردم را آزاد کنید! حال آنکه دقیقاً برعکس بوده است؛ یعنی مردم بر اساس فرهنگ اسلامی و غیرت دینی و بر اساس ارتباط بین امام و امت، بیشترین حضور در صحنه را داشتهاند و بیشترین مسئولیت را در دوران انقلاب، قبل و بعد از آن پذیرفتهاند و حتی همین حالا هم که شرایط تحریم است، میبینیم که عقل انقلابی مردم حکم میکند که باید تحمل کنیم و از آنجا که دشمن به دنبال این است که مردم را به ستوه بیاورد، علیرغم تنگناها و شرایط سخت اقتصادی، تلاش میکنند تحمل کنند، و همین امر اتفاقاً نشاندهنده مسئولیتپذیری، حضور و مشارکت مردم است. اما غرب و وادادگان به غرب، به غلط حضور و مشارکت را بهگونه دیگری معنا میکنند تا بهنوعی از داخل آن وادادگی را استخراج کنند.
با این توضیحات روحیه انقلابی و انقلابیگری در این وضعیت چه معنایی پیدا میکند؟
حاصل صحبتم تا اینجا هم همین بود که بگویم بصیرت انقلابی در وضعیت حاضر، در شناخت راههای نفوذ دشمن به ویژه در جنگ نرم و علی التخصیص در جنگ نرم فرهنگی نهفته است. این شناخت باعث میشود که یک احتیاط و واقعگرایی ممدوح شکل بگیرد که متقابلاً با یک موضعگیری عقلایی انقلابی به معنای دقیق کلمه هم همراه خواهد بود. ما باید انقلابیگری با چنین ویژگیهایی بفهیم و علی رغم آن احتیاط ممدوح روحیه انقلابی را هم حفظ کنیم.
در این معنا موضعگیری انقلابی یعنی نگاه به آرمانهای انقلاب و شناخت پیدا کردن نسبت به راههای تحقق آنها، یعنی شناخت واقعیتهای صحنه، یعنی نترسیدن از نهیب دشمن، یعنی تکیهبر ظرفیتهای جوشنده جامعه دینی و اگر اینگونه باشد به نظرم حرکت انقلابی اتفاق افتاده است؛ حرکتی که هم واجد یک موضعگیری انقلابی است و هم آن احتیاط ممدوح را در بطن خود دارد.
سوالی که در اینجا به ذهن میآید این است که اگر ما بخواهیم مصادیق عمل انقلابی غیرمحافظهکارانه و انقلابیگری را پیگیری و فهم کنیم احتمالا بهترین راهش نگاه به سخنان و رویه عملی رهبر انقلاب اسلامی است؛ «رهبری انقلاب» صرفا یک سِمت یا منصب نیست، بلکه معنایی است که دیگر انقلابیون هم باید در انقلابیگری، خود را با این معنا منطبق کنند. در این راستا قطعا رهبر انقلاب از همه کسانی که داعیه انقلابی بودن دارند، نسبت به انقلاب اسلامی دلسوزی بیشتری دارند و طبیعتاً دغدغه واقعی حفاظت از انقلاب اسلامی باید در ایشان بسیار پررنگتر از باقی افراد و مسئولان باشد؛ اما وقتی ما رفتار و فرمایشات ایشان را با دیگرانی که خود را انقلابی میدانند از نظر میزان محافظهکاری مقایسه میکنیم میبینیم که اصلا قابل قیاس نیست. به این معنا که ایشان هم در دیدارهای متعددی هم با سعه صدر به تندترین نقدها به مسئولان نظام و بسیاری از نهاد و خروج و انحراف از آرمانهای انقلاب گوش داده و پاسخهای صریحی دادهاند، در حالی که بسیار واضح است که ما حتی ده درصد از میزان نقدهایی که در محضر ایشان به نظام مطرح شده است را نمیتوانیم در رسانهها یا نزد مسئولان مستقیم آن نهادها طرح یا منعکس کنیم! از سوی دیگر خود ایشان صریحترین سخنان را در تقبیح محافظهکاری و مماشات راهیافته به ساختارهایی که بر مبنای منفعتطلبی شخصی و گروهی و جناحی و... حقوق مردم و آرمانهای عدالتخواهانه انقلاب را نادیده گرفته، ایراد فرمودهاند. ایشان در جایی از محافظهکاری به عنوان «قتلگاه جمهوری اسلامی» نام بردهاند و حتی قضیه تا جایی پیش رفت که ایشان با دیدن حجم بالای محافظهکاری و نادیدهگیری آرمانهای فرهنگی انقلاب اسلامی از سوی بسیاری از نهادها و مسئولان کشور دستور به «آتش به اختیار بودن» فعالان فرهنگی انقلابی دادند! چرا وضعیت باید اینگونه باشد و ما شاهد یک فضای محافظهکارانهای باشیم که شخص رهبری انقلاب اسلامی، نافی اصلی آن هستند؟
به نظرم میآید یک فاصله معناداری بین مطالبات رهبری معظم انقلاب با عملکرد دستگاههای فرهنگی و از آنطرف، نیازها و تحرکهای مردم وجود دارد. به عبارتی به نظرم آن چیزی که تا الان بیشتر از هر چیزی حافظ انقلاب بوده است، بیش از آنکه حاصل عملکرد بههنگام و مؤثر دستگاههای فرهنگی به ویژه دولتی باشد، حاصل ارتباط بین امام و امت بوده است و به عبارتی مردم بیشتر از طریق ارتباط مستقیم با رهنمودهای رهبری و آگاهیسازیهایی که ایشان کردهاند و توجهات و تذکراتی که دادهاند، راه خودشان را پیدا کردهاند و همراهی خودشان را تصدیق کرده و استمرار دادهاند.
البته نباید از نظر دور داشت که هم حرکتهای جهادی و مؤثری که توسط دستگاههای دولتی و غیردولتی صورت پذیرفته و هم اشخاصی که بهصورت حقیقی در عرصه فرهنگ فعالیت کردند و میکنند راه را تا حد زیادی هموار کرده و تاثیرات خوبی بر جای گذاشتهاند، منتهی آن موضعگیریهایی که اشاره کردید گواه بر این است که انتظارات رهبری از این دستگاهها به خوبی اتفاق نیفتاده است.
اگر بعد از اینکه رهبری انقلاب، شورای انقلاب فرهنگی را بهعنوان «قرارگاه مهندسی فرهنگی کشور» معرفی کردند و انتظار داشتند، این اتفاق بیفتد و بعد از آن یعنی در دوره بعد، اگر شورای انقلاب فرهنگی زمینه تحرک و پیوند نیروهای انقلابی را در عرصه فرهنگ و حرکتهای خودجوش را فراهم کرده بود، شاید بسیاری از این موضعگیریها اتفاق نمیافتاد. بنابراین ما میبینیم که این اتفاقات آنگونه که باید، نمیافتند و نتیجه آن این میشود که رهبری «آتش به اختیار» را مطرح میکنند و این نشاندهنده این است که آن دستگاههایی که مخاطب رهبری در ساماندهی فعالیتهای فرهنگی و در به صحنه آوردن حرکتهای خودجوش مردمی بودهاند، حرکت بههنگام و مؤثری نداشتهاند که کار به اینجا میرسد که مسئله «آتش به اختیار» را مطرح میکنند.
آنوقت نتیجه این میشود که اگر مسئولان و دستگاههای مربوط به عرصه فرهنگ - و البته نه فقط در عرصه فرهنگی - نقش و مسئولیت خودشان را به خوبی ایفا نکنند، طبیعتاً فشار مطالبات و انتقادات مردم به مسئولان بالاتر و حتی شخص مقام معظم رهبری میرسد و این روا نیست که چنین شانه خالی کردنی باعث شود که فشارها به نقطهای که نباید متمرکز شود.
به نظرم راه علاج همچنان این است که رهنمودهای ایشان را جدی بگیریم و یک همدلی و فعالیت همگرا و همافزایی را شکل دهیم. مخاطب ما، مخاطبی که همه ما باید دغدغه آن را داشته باشیم، نسل جوانی است که دارد به میدان میآید و اگر از فرهنگ دینی این نسل صیانت نکنیم، طبیعی است که استمرار انقلاب به خطر بیفتد و جوانان هستند که باید حامل این ارزشهای انقلاب باشند.
اینکه رهبری «آتش به اختیار» را مطرح میکنند نشاندهنده این است که دستگاههایی که مخاطب رهبری در ساماندهی فعالیتهای فرهنگی و در به صحنه آوردن حرکتهای خودجوش مردمی بودهاند، حرکت بههنگام و مؤثری نداشتهاند که کار به اینجا میرسد که مسئله «آتش به اختیار» را مطرح میکنند
اتفاقاً در بحث از محافظهکاری، یک جنبه آن همین است که رهبری معظم توانمندی، شور، نشاط و مسئولیتپذیری نسل جوان حاضر را بیش از آنچه برخی از مسئولان فکر میکنند، باور دارند و برخی از مسئولان فرهنگی و سیاسی، چون این باور را ندارند، طبیعتاً میخواهند چند قدم عقبتر و محتاطانهتر از خود ایشان عمل کنند و تصورشان این است که جوانان به میدان نمیآیند و گوششان به این حرفها بدهکار نیست و موضوع حرکتهای انقلابی، جهادی، ارزشی و... مربوط به اول انقلاب بوده است و الآن جوانان به جز غم معاش، عیش و نوش و خوشگذرانی به مسائل دیگر، خیلی توجه ندارند و اهمیت نمیدهند. البته هستند جوانانی که اینگونه باشند، کمااینکه قبلاً هم بودند؛ اما با توجه به حجم، این نکته را تأکید میکنم «با توجه به حجمِ» تهاجم رسانهای و تبلیغاتی که در قبال جامعه و ایران اسلامی اتفاق افتاده، به نظرم اتفاقاً مقاومت مبارکی را از نظر فرهنگی توسط جوانانمان شاهد هستیم. یعنی با همه کمکاریهایی که ما داشتیم جوانان ما نمره خوبی میگیرند، ولیکن این مسئولیت ما را کم نمیکند و کوتاهی ما را جبران نمیکند و باید بتوانیم با تمام قدرت و همت این مسئله را دنبال کنیم.
ما باید به مسئولان مربوطه توجه دهیم که اگر برخی از هزینهها را به موقع نکنیم، بعد باید چندین برابر آن را هزینه کنیم تا بتوانیم ضررها جبران کنیم. البته چون اینها مربوط به بودجه است و تنگناها و محدودیتهای بودجهای را همه ما متوجه هستیم و باید از این جهت به دولت هم حق بدهیم که نمیتواند و باید کمی انقباضی عمل کند، اما باید هوشیار بود که اگر این هزینهها بههنگام صورت نگیرد جبران آن بسیار دشوار خواهد بود. مثلا در عرصه علم و فرهنگ اینچنین است، اگر عرصه علم و فرهنگ را جدی نگیریم و پشتیبانی لازم را بهصورت پیشگیرانه انجام ندهیم، اگر صیانت فرهنگی را جدی نگیریم، بعداً باید چند برابر برای دفع تهاجمات و تخریبها هزینه کنیم. اگر تولید علم را جدی نگیریم بعدا باید چند برابر هزینه کنیم برای واردات علم، محصولات و تکنولوژی و... . در حالی که اگر از جوانانمان را در این زمینهها حمایت میکردیم میتوانستیم با هزینه کمتری اینها را وارد کشور کنیم.
نظر شما